ارائه ام در حد انتظارم بود؛ ن بیشتر ن کمتر
شاید از دید داورا خیلی خوب نبود اما من راضی ام(البته هنوز نتایج نیومدن).
بعد از ارائه رفتم کمی تهران گردی؛ انقلاب، ولیعصر و طالقانی و اطراف.
با هر قدم همش فکر میکردم چ خوب بود الان زنگ میزدم داداش میومد میرفتیم از همون شیر موز مخصوصه ک بار پیش خوردیم، می خوردیم. بعد میرفتیم میدون فتح و هواپیماها رو 30-40 متر بالای سرمون میدیدم و از ذوق صدای جتشون جیغ میزدیم. بعد شاید موتور سواری میکردیم تواتوبان و من سفت بهش میچسبیدم. آخر سر میگفت حیف ک فردا باید برم کوشک وگرنه میموندی بریم چیتگر و منم میگفتم اگه میانترمام زیاد نبودن حتما میموندم. دم دمای غروب میرفتیم آرژانتین و تو همون سالن انتظارش ک حس عجیبی داره، منتظر حرکت اتوبوس مینشستیم و چای می خوردیم. دست آخر بغل محکم که انگار بار آخره و نگاه کردن از پشت شیشه اتوبوس بهش و دست تکون دادن.
ولی فقط راه رفتم. کل عصر 5شنبه رو راه رفتم و راه رفتم. . . زیرگذر ولیعصر ک دنیاییه و پارک دانشجو ک هرچی ب مرکزش نزدیک میشدم قدمام تند تر میشد زودتر از اون فضای داغونش بیرون برم(اگرچه پارک قشنگیه). دستفروشای مختلف و قیافه هایی ک برای منِ شهرستانی عجیب بودن.
اون دستفروشه ک نشسته بود کتاب میخوند و بساطش پر چیزای خوب بود(کتاب قرض میداد، واسه خیریه کمک میگرفت و ...). یا اون کتابفروشه ک کل راهرو خونش تا سقف پر کتاب بود. اون انتشاراتیه ک سر درش نوشته بودن "هرچیز که در جستن آنی آنی". و خیلی چیز دیگه
عصر 5شنبه راه بود و خیال پردازی. ک کاش تهران قبول شده بودم، کاش داداش بود، کاش . . .اینم از عوارض جانبی از دست دادنه انگار!
+ تو راه بودن رو دوست دارم؛ انگار که میدونی مسیرت چیه، کی به کجا میرسی حس خوبی بم میده..
++ خوبه ک اینجا کسی نمیدونه ما زمانی خانوادمون 5 نفر بود. امیدوارم بتونم همینطوری نذارم کسی بفهمه
+++ انگار ک داداش منو یادش رفته باشه. نمیدونم! ولی ازش گله دارم. شایدم من باید بیشتر ب یادش باشم
++++ اگه فیلم the fault in our stars رو ندیدید و کتابخون هستید؛ اول کتابش رو بخونید چون خیلی بهتر از فیلمشه( باوجود اینکه فیلمش بهتر از بهتره)
+++++ عکسای مربوط به تهران گردی رو میذارم کانال
++++++ ممنون از کمکات رفیق جان